مها:بهترین هدیه خدا

خوابوندنتم سخته خدایی..........

سلام شیطونک من الان که دارم مینویسم از پروژه خوابوندنت ناموفق بیرون اومدم و سپردمت به بابایی که باهات بازی کنه خسته بشی بخوابونمت .7 بار خوابوندمت ولی به محض اینکه میزاشتمت زمین میومدی رو شکم و زل میزدی به من و میخندیدی .آخه عزیزم مامان خسته میشه . الانم که حسابی داری جیغ جیغ میکنی فدات شم .من برم دیگه ببینم میتونم بخوابونمت یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ راستی فردا میریم تفریح .قول بده شیطونی نکنی .
31 خرداد 1392

بازگشت بعد یه مدت طولانی

سلام ملوسکم .میدونم خیل یبد قولی کردم و یه مدت طولانیه که چیزی واست ننوشتم .اما مقصر خودتی که اینقدر ناز و شیطونی که نمیتونم یه لحظه ازت جدا بشم و رهات کنم .دخترک نازم خیلی دوست دارم .تو شدی تموم دنیای من و بابا مهدی .اگه بدونی که چقدر زندگیمون از قبل شیرینتر شده .تموم لحظه هامون تو شدی .صدای خنده هات شده .عاشق وقتایم که وقتی بهت میگم جان  از ته دل میخندی و یا وقتی بابا رو میبینی چنان دست و ÷ا میزنی که نگو. به قیافه های آشنا میخندی .٢ هفتست غذای کمکی رو شروع کردم .چهرت از خوردن مزه های جدید دیدن داره .چنان اشتیاقی واسه خوردن داری که نگو . وقتی من و بابا مشغول خوردن میشیم که نگو غر غرات شروع میشه که به تو هم بدیم . عاشقتم...
22 خرداد 1392
1